توبه از دید عرفا

ساخت وبلاگ

 

توبه

 

ای مطرب این غزل گو کی یار توبه کردم

از هر گلی بریدم وز خار توبه کردم

گه مست کار بودم گه در خمار بودم

زان کار دست شستم زین کار توبه کردم

در جرم توبه کردن بودیم تا به گردن

از توبه‌های کرده این بار توبه کردم

ای می فروش این ده ساغر به دست من ده

من ننگ را شکستم وز عار توبه کردم

مانند مست صرعم بیرون ز چار طبعم

از گرم و سرد و خشکی هر چار توبه کردم

ای مطرب الله الله می بی‌رهم تو بر ره

بردار چنگ می زن بر تار توبه کردم

ز اندیشه‌های چاره دل بود پاره پاره

بیچارگی است چاره ناچار توبه کردم

بنمای روی مه را خوش کن شب سیه را

کز ذوق آن گنه را بسیار توبه کردم

گفتم که وقت توبه‌ست شوریده‌ای مرا گفت

من تایب قدیمم من پار توبه کردم

بهر صلاح دین را محروسه یقین را

منکر به عشق گوید ز انکار توبه کردم

بایزید بسطامی توبه را برای انسانها امکان ناپذیر می داند، و می گوید: نهایت توبه، عزتی دارد و عزت صفت حقیقت، مخلوقی کی بدست تواند آوردن

مهم ترین مانع یا حجاب و گناه برای تحقق آگاهی محض - که آن را حق والله می نامند - ادراک خود یا وجود است. پس وجود تو گناهی (یا مانعی و حجابی) است که قابل قیاس با هیچ حجابی نیست. سالک تا نسبت به وجود خود خواه اراده خود، خواه اندیشه خود، ذکر گفتن و عبادت خود، و فعل خود حتی مراقبه ای که به آن مشغول است آگاهی دارد به آگاهی محض نخواهد رسید.

 

توبه نصوح:

در زبان شریعت و طریقت، توبه ای که دارای همه شرایط، یعنی پشیمانی در دل، استغفار به زبان، باز ایستادن از گناه و عزم بر ترک گناه برای همیشه، باشد توبه نصوح (بر پایه تعبیر آیه ۸ سوره تحریم) نامیده می‌شود.

(یا ایها الذین امنوا توبوا الی الله توبه نصوحا...ای کسانیکه ایمان آورده اید به سوی خدا باز گردید با توبه ای نصوح )

 

 

 

 

 

 

 

توبه از دید گاه خواجه عبدالله انصاری از کتاب منازل السائرین :

توبه بازگشت به سوی خدا

قال الله عزوجل: و من لم یتب فاولئک هم الظالمون

خداوند عزوجل می فرماید: آنان که توبه نکرده اند همان ستمگرانند.

خداوند در این آیه شریفه، عنوان ظلم و ستمگری را از توبه کنندگان برداشته است، و این عنوان را به کسانی اختصاص داده است که از توبه سرباز زده اند.

چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد ... نفس به بوی خوشش مشکبار خواهم کرد (حافظ)

 

تشخیص گناه:

توبه تنها پس از معرفت و شناخت گناه امکان پذیر است. و شناسایی گناه تو آن است که در وقت عصیان به سه چیز نظر کنی :

  1. هنگام گناه از عصمت خدا برکنار شده ای و در نتیجه از راه منحرف گشته ای؛ زیرا خدای متعال می فرماید: و من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم و هر کس به خدا تمسک جوید به راهی راست، هدایت شده است. پس کسی که مرتکب گناه شده، چون به خدا تمسک نکرده است ، گمراه و از راه مستقیم منحرف شده است؛ و اگر به خدا تمسک می کرد، خداوند او را از و کجی نگاه می داشت. پس وقتی گمراهی انسان در اثر مخالفت با فرامین الهی برای گناهکار مسلم شد، به موافقت تا تکالیف شرعی باز می گردد.
  2. اینکه هنگام دست یابی به گناه، بیهوده شادمان و مسرور گشته ای.
  3.  اینکه از پافشاری بر تدارک و جبران آن باز نشسته ای، و هیچ تلاش و کوششی در این باره از خود نشان نمی دهی با آنکه یقین داری حق تعالی به تو می نگرد و از آلودگی تو آگاه است. و هنگامی که انسان متوجه شادمانی خود هنگام مرتکب گناه می شود، محزون و اندوهگین می گردد، و وقتی در عدم تلاش برای جبران آن تامل می کند، پشیمان می شود و در تدارک آن جدیت می کند.

شرایط توبه :

توبه سه شرط دارد:

 1- پشیمانی و ندامت برای قلب

 2- عذر خواهی و پوزش طلبی(عتذار) با لسان به پیشگاه الهی

 3- برکندن گناه و ترک آن (اقلاع) که باید از سایر اعضا و جوارح آثار گناه محو گردد.

 

قسمتی از خطبه 489 نهج البلاغه:

مروی است که: «شخصی در خدمت حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - گفت: «استغفر الله» .

آن حضرت فرمود: مادرت بر تو بگرید آیا می دانی حقیقت استغفارچیست؟ ! به درستی که استغفار درجه «علیین» است. و بر مجموع شش معنی واقع می شود:

اول: پشیمانی بر گذشته.

دوم: عزم بر ترک گناه در مدة العمر.

سوم: ادا کردن حقوق مردم.

چهارم: قضا کردن هر واجبی که فوت شده.

پنجم: گداختن هر گوشتی که از حرام روییده به حزن و الم، تا پوست به استخوان چسبد و گوشت تازه بروید.

ششم: الم و زحمت طاعت و عبادت به بدن چشانیدن به ازای آنچه از شیرینی معصیت چشیده.

چون کسی این شش امر را به جا آورد بگوید: استغفر الله» .

 

حقایق توبه:

حقایق توبه سه چیز است:

1-  بزرگ انگاشتن گناه. بدین منظور که خلاف و نافرمانی حق به نظر بزرگ آید .

 2- متهم ساختن توبه، بدین معنا که معتقد باشد حق توبه را به جای نیاورده و آن را ناقص انجام داده است، و لذا شاید مقبول حق واقع نشود.

3- همگان را جز خود معذور دیدن.  عذرخواهی از خلق و پرداخت حقوق و جبران نسبت به جفایی که به خلق کرده است.

 

اسرار توبه:

اسرار توبه سه چیز است:

1- آنکه بنده توبه را از عزت مقام و منزلت والا در میان مردم تفکیک کند و آن دو را از هم جدا سازد؛ چرا که بسیاری از مردم از روی ریا و برای کسب جاه و حشمت در میان مردم توبه می کنند. کار ایشان در ظاهر، توبه است اما در حقیقت، جاه طلبی است.

2-  فراموش کردن گناهی که از او سر زده است،  سالک وقتی توبه کرد و توبه او هم حقیقی بود , یعنی خداوند متعال ا و را توبه داده و با آن توبه از گناهان پاک شده , علامت پاکی شرح صدرو رفع کدورت از قلب است با رفع کدورت از قلب بین عبد و معبود صفایی حاصل می گردد و عبد در حال صفا نسبت به حق انس حاصل کرده و علاقه مند است که همیشه یاد حق باشد و در وقت حضور در پیشگاه الهی با ذکر جفا و گناه، صفای آن هنگام را مکدر نسازد. و یاد خداوند او را از یاد هر چیز دیگر، از جمله گناهان، باز دارد که گفته اند (ذکر الجفا حال صفا جفا)

هر چند غرق بحر گناهم ز شش جهت   تا آشنای عشق شدم ز اهل رحمتم

 

3- همواره از توبه خود توبه نماید؛ زیرا کسی که توبه می کند نیز مانند دیگران در کلمه  جمیع در آیه شریفه همگی توبه کنید داخل می شود؛ و بنابراین خداوند به تائب نیز دستور توبه داده است  .و توبوا الی الله جمیعا

سالک در مدت سلوک حالات متفاوتی دارد , گذشته ی او با حال و آینده تفاوت کلی دارد , روزی در یک حال و روز دیگر در حال دیگر است . هر روز که بر او می گذرد اگر بر طریق حق باشد, بر کمالات او افزوده می شود . امری که دیروز مورد تصدیق او بود , ممکن است فردا مورد انکار او قرار گیرد , دیروز کاری را نیکو می شمرد , امروز آن را قبیح می شمارد . دیروز از امری توبه کرد , امروز می بیند که باید از توبه دیروز توبه کند , تشخیص دیروز آن بود , تشخیص امروز این است , فردا مسلما تشخیص دیگری خواهد داشت. لازمه ی کمال همین است  تامادامیکه نفس به سلم نرسیده یعنی سالک به مقام فنا نائل نشده , توبه ای که می کند نفس در امر توبه دخالت دارد , امری که نفس در آن دخالت کند بی شبهه در ان امر نقص هست . توبه نفسانی سالک وقتی خوب ظاهر می شود که توبه ی ربانی پیش آید , یعنی خدای تعالی سالک را توبه دهد .

ثم تاب علیهم لیتوبوا ان الله التواب الرحیم (118/9) وقتی این توبه پیش آید توبه های قبلی او همه جنبه نفسانیت داشته و همه باطل بوده است در این موقع است که از همه ی آن توبه ها توبه می کند .

معنی توبه از توبه در لسان حافظ شیرازی این چنین آمده:

در تاب توبه چند توان سوخت همچو رعد   می ده که عمر بر سر سودای خام رفت

مادامیکه نفس حکومت دارد هر عملی که شخص انجام میدهد آن عمل را نفس به حساب خود می گذارد , و از این توبه که به حساب نفس نوشته شده نیز باید توبه کرد.

4-  توبه حسنه :

ما اصابک من حسنه فمن الله و ما اصابک من سیئه فمن نفسک(79/4) توبه حسنه یعنی توبه حق وقتی پیش آید دست و پای نفس با آن توبه بسته می شود و راه جرم و جنایت بر او سدّ می گردد . این توبه عیب توبه های دیگر را آشکار نموده و نشان میدهد که چگونه نفس در توبه های قبلی دخالت داشته است . بالاخره اثر گناهان رااین توبه از قلب محو و قلب را برای ظهور تجلیات پاک و مطهر می سازد.

 

 

لطایف و ظرایف اسرار توبه :

لطایف و ظرایف اسرار توبه سه چیز است:

1- نخست آنکه میان ارتکاب گناه و قضاء الهی بنگری و تأمل کنی، تا مراد و مقصود خداوند را، که تو را بر انجام گناه قادر ساخت، دریابی؛ چرا که خدای عزوجل به خاطر یکی از دو امر است که بنده را رها می کند تا مرتکب گناه شود: یکی آنکه بنده گناهکار عزت خداوند را در قضایش بشناسد، و نیکی و احسانش را در پرده پوشی، و حلم و بردباریش را در فرصت دادن به مرتکب گناه، و کرم و بزرگواریش را در پذیرش عذر ,عدل خود را بر بنده بپا دارد، تا با حجت خود او را برگناهش دهد.

 

2- لطیفه دوم آن است که اگر انسان بصیر و صادق در صدد طلب و جستجوی گناه خود بر آید، هیچ گاه نیکی و حسنه ای برای او باقی نخواهد ماند؛ چرا که او یا منت و نعمت خدای را مشاهده می کند و یا در پی عیب خود و نقص کار خویش است. یعنی اگر حسناتی داشته باشد که با اخلاص کامل آنها را انجام داده است، آنها را نعمتهایی می داند که خداوند بر او منت نهاده و به او تفضل کرده است؛ و اگر آن حسنات آمیخته با گناه باشد، آن را از عیوب خود و سیئات اعمال خویش خواهد دانست.

 

3- لطیفه سوم آن است که اگر بنده حکم الهی را مشاهده کند، هرگز مجالی برای نیکو شمردن حسنه و یا زشت شمردن سیئه برای او باقی نخواهد ماند، زیرا از تمام معانی به قله رفیع معنای حکم صعود کرده است.

 

 

درجات توبه از نظر طرز تفکر توبه کنندگان:

توبه عامه:

 توبه مردم عادی از فراوان شمردن و زیاد انگاشتن طاعت است؛ چرا که این گمان و باور سه نتیجه به بار می آورد:

1- اینکه توبه کننده چون در مقام استکثار طاعت است به لطائف توب , نعمت ستر ذنب , امهال عذاب و سایر لطایفی که ذکر شد نمی رسد و احسان خداوند متعال , فضل خداوند , عزت و قدرت او همه از نظر او مخفی است.

2- اینکه بنده حقی برای خود بر خداوند می بیند و توبه خود را می بیند و توبه کننده خود را بی نیاز و غنی می شمارد، که این حالت عین بزرگی و گردنکشی در برابر خداوند است. زیرا زمانی که توبه کننده از درک لطائف توبه محروم بود و توبه خود را می بیند ولی نعمت خدای متعال را نمی بیند , در این وقت به واسطه این حال واجب می داند بر خدای متعال که او را به واسطه حسنات (حسناتی که برای خود فرض دیده است)ثواب دهد و به بهشت داخل نماید . در حقیقت به واسطه برطرف کردن سیئات , وسیله حسنات خود را از عفو و غفران حق متعال بی نیاز می بیند که این فرض و خودنمایی عین خودنمایی و اظهار وجود است که بدترین نظر است .

3- در این توبه نعمت بر ولی نعمت ترجیح داده شده , توبه کننده بر توبه توجه دارد و بر لطائف و اسرار توبه و وجود حق متعال و جلب رضایت او توجهی ندارد.

4- این توبه , توبه مقبول و موثری نیست چون توبه صرفا جهت استکثار طاعت است , نفس در آن دخالت دارد و هر عملی که نفس در آن دخالت داشته باشد نتیجه اش مقبول و مطلوب نیست لذا توبه کننده از این توبه بهره کاملی نمی گیرد.

 

توبه مردم متوسط و میانه (اوساط) :

توبه مردم متوسط و میانه از کوچک شمردن و اندک انگاشتن گناه است؛ و این عین گستاخی و سرکشی است، و آراستن محض به حمیت حمایت و پشتیبانی از خود، و رها شدن با بریدن از بندگی خدا است.

مردم متوسط کسانی هستند که در وسط راه سیر و سلوک درمانده و گرفتار انکار نفسانی خویش شده اند. نه می توانند به عقب برگردند نه راه هست که به جلو بروند , اطلاعاتی کسب کرده , با اصطلاحاتی آشنا شده اند , احکامی در دست دارند, حکم بدایات را در نهایات و حکم نهایات را در بدایات به کار می برند .

این افراد چون از اول به صدق قدم بر نداشته , نیت خالص نداشته اند , عباداتی نکرده اند که به جان آنها موثر باشد و صفاتی در آنها پدید آید , با همان تیرگی نفس به کسب علم و اصطلاح پرداخته اند , بدیهی است که اگر به دست نفس خبیث چراغ داده شود , بهتر راه زنی می کند . این افراد اعمال نفسانی و خلاف را به حساب حق می گذارند و رفتار و کردار ناصواب را به حق نسبت می دهند و اگر معصیت کند می گوید حق خواسته است معصیت کند و اگر عبادت کند عبادت آنها را حق اراده فرموده است . بر اساس( قل کل من عندالله) , همه را به او نسبت میدهند در حالیکه این حکم مربوط به نهایات است , احکام نهایت مربوط به آن مقامی است که با تجلیات دست و پای نفس را بسته و از تلاش افتاده است . انوار تجلیات ساحت دل را منور نموده و نفس نمی تواند در مقابل نور حق عرض اندام کند و تخطی و تخلف نماید . در این مقام نهایت اگر غیر اراده برای سالک لغزشی پیش آید ممکن است بگوید که یا صلاحی در کار است و برای این است که من شرمنده و خاشع و شکسته شوم . غرور و کبر مرا نگیرد , بدانم حافظ من در همه حال اوست .

 این حال افراد خواص  چه مربوط به مقام افراد متوسط است که نفس در آن همه کاره است . تسلیم حق نیست . نفس با کمال قدرت در باطنش حکومت دارد . مردم عامه و متوسطین  اگر مرتکب خلافی شود حکم  فمن نفسک (79/4) روی می دهد و چه مربوط به حق است ؟

این افکار و خیالات که سالک از روی انتساب امور به حق در امر معصیت جری و نسبت به امر توبه سست می کند , اینجاست که اگر توبه کند , توبه اش توبه اوساط و مردم متوسط است. این نظر به نفس قوت می دهد آن را سرکش و یاغی می کند و در امر معصیت جری می سازد. گذشته از این حال موجب می شود اوامر و دستورات الهی خفیف و سبک شوند و به نفس جراتی می دهد که در مقابل حق تعالی ایستادگی و مقاومت کند و توبه را اگر هم انجام دهد به منظور رفع و کم کردن معصیت انجام دهد و آن را برای خود حقی و جزای آن را وظیفه ای پندارد .

سالک بیدار دل آنکه نفس اسیر و مهار اوست اگر لغزشی برای او پیش آید در دل از روی حسن ظن بالله جریان وقوع آن را به حق نسبت می دهد اما در ظاهر در طریق ادب است و گناه را به حق نسبت نمی دهد و آن را باز به خود نسبت میدهد .

حافظ در این باره می گوید :

گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ   تو در طریق ادب کوش گو گناه من است

توبه خواص:

توبه خواص از ضایع کردن و هدر دادن وقت است؛ چرا که ضایع کردن وقت باعث سقوط در درک نقصان گشته، نور مراقبت را خاموش ساخته و مصاحبت با خدا را در مقام مشاهده مکدر می گرداند. وقت در اینجا وقت مناظره و وقت مشاهده و وقت حضور است . خواص اهل حضورند و از حق غافل نیستند و رو به نفس نمی کنند . اگر احیانا غفلتی پیش آید به نفس رو می کنند و آنا توبه می کنند و این توبه خواص است .

خواص گویند رو کردن به نفس ما را به طرف نقصان سوق میدهد . از مقام اعلای روحانی به مقام اسفل نفسانی می کشاند . نور مراقبه ی مارا خاموش و آئینه ی حق نمای قلب را جهت رویت غیر حق کدر می سازد .

حافظ می گوید :

من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم  که گاه گاه بر او دست اهرمن است

قلب نگین سلیمان است و نفس اهرمن . اگر قلب به نفس رو کند نگین سلیمان به دست اهرمن افتاده است . حافظ آن قلبی را که گاه گاه به نفس رو کند به هیچ هم خریدار نیست . نمیدانم آن قلبی را که اصولا از نفس رو بر نمی گرداند در نزد حافظ چه ارزشی دارد ؟!

 

نهایت توبه:

مقام توبه پایان نمی یابد مگر با رسیدن به توبه از هر چه غیر خداست؛ و سپس مشاهده ضعف و نقصان آن ، و آن گاه توبه کردن از مشاهده آن نقصان. توبه از ماسوی الله، تنها در مقام فنا رخ می دهد. و نقصان این توبه آن است که بنده خود را تائب ببیند. یعنی توجه کند به این که اوست که از ماسوی الله توبه کرده است. و این در واقع ظهور انیت بنده است، و علت و نقص توبه از ماسوی الله می باشد. و آنگاه باید بنده این نقصان را ببیند، نه آنکه با غفلت از کنار آن بگذرد. و سپس از همان دیدن انیت خود نیز توبه کند که آن، خود گناه دیگری است. و این تنها در صورتی است که در مقام فنا قرار گیرد و توبه خود را بالحق ببیند، که در این صورت او نه بیننده است و نه توبه کننده.

حافظ می فرماید:

حدیث توبه در این بزمگه مگو حافظ  که ساقیان کمان ابرویت زنند به تیر

 

توبه از دیدگاه ابن عربی:

ابن عربی معتقد است که ماهیت و حقیقت توبه , همانند مقامات دیگر برای انسان قابل شناخت نیست . تعریف حدی و رسمی آن را فقط حق تعالی می داند .

4 رکن توبه :

1- رکن اول  ترک زلت در حال: در زمان توبه لازم است که تائب خطا و لغزش را ترک کند به این دلیل که در حالت توبه , شرم و حیا از خداوند و از اینکه در این حالت مرتکب خطا شود بر بنده تائب مستولی می گردد . شرم و حیا لازم است و حیا اقتضای ترک خطا در آن حال را دارد .

ترک زلت:

در عرفان ترک زلت در حال توبه دارای مراتبی است که نسبت به سالکان و اینکه در چه مرحله ای از کمال باشندم متفاوت است :

1- ازآنجا که هر فعلی , فعل خداوند و قضای الهی است و حکم به معصیت بودن آن نیز حکم خداست , زلت نیز در واقع منتسب به حق تعالی است و اما عارف از روی ادب , نسبت دادن زلت به حق تعالی را ترک می کند و به خویشتن نسبت میدهد.

2- ترک زلت و خطا و گناه برای گروهی از عارفان , زلت ندانستن آن است , زیرا هر فعلی فعل حق است و تمام افعال در غایت حسن و جمال است.

3- عده ای دیگر نسبت دادن افعال به غیر خدا را گناه و زلت میدانند و بر این اساس , تمام افعال , چه پسندیده و چه مذموم ,اگر به غیر خدا نسبت داده شود خطاست و در حال توبه لازم است این نسبت دادن به غیر خدا را ترک کرد.

4- برای عده ای ترک زلت , مشاهده رجوع خداوند به اوست تا او نیز به خدا رجوع کند و با این مشاهده بر انسان اعمالی مانند ذکر زبانی یا قلبی یا عملی یا مجموع آنها لازم می آید و در این حال دیگر زلت و خطایی باقی نمی ماند .

5- برای عده ای دیگر مشاهده ی رجوع حق بر اوست , نه به سبب اینکه او نیز رجوع به حق کند بلکه تا معرفت به حقیقت معنای رجوع الهی پید ا کند و با این معرفت است که از زلت دور می شود.

 

2-  رکن دوم : پشیمانی از گذشته است و این پشیمانی اشکال گوناگون دارد :

 

1-  عده ای پشیمانی را از فعلی که در آن زمان انجام شده میدانند .

2 - عده ای پشیمانی را از ضایع کردن زمانی که باز نخواهد گشت میدانند.

3- عده ای یاد آوری گناه را جایز نمی دانند و معتقدند یاد آوری گناه مانع از اطات امر الهی در زمان حاضر می شود و لذا گاهی از استغفاری که بعد از هر گناه انجام داده اند پشیمان هستند.

4-  گروهی پشیمانی را از فوت شدن اطاعت امر الهی در زمان مخالفت می دانند

5- عده ای دیگر پشیمانی  را از انجام ندادن گناه کبیره در زمان مخالفت امر الهی می دانند و استدلال می کنند که حق تعالی به میزان هر گناهی پاداش می دهد

6- عده ای دیگر پشیمانی را از نسبت ندادن فعل به فاعل حقیقی در زمان انجام فعل میدانند و بر این اساس , هر فعلی اگر به حق تعالی نسبت داده شود زیباست و اگر به آدمی منسوب گردد ناپسند است. ابن عربی با تفسیری متفاوت از آیه های قرآنی مطلبش را توضیح می دهد (افمن زین له سوء عمله فرآه حسنا فان الله یضل من یشا و یهدی من یشا ... فاطر 80) در این آیه کریمه وقتی عمل به انسان اسناد داده می شود صفت بدی می یابد و وقتی به واسطه تزئین الهی همان فعل به خداوند نسبت داده می شود , نیکو خواهد بود .

3-رکن سوم :

عزم نکردن به دوری و بازنگشتن به معصیت :

ابن عربی عزم و تصمیم را به هر معنایی که گفته شود , سوء ادب با خداوند می داند . زیرا انسان تائب یا به واسطه ی علم الهی , عالم است به اینکه در آینده خطایی از او سر نمی زند که در این صورت فایده ای بر عزم مترتب نیست و یا اینکه عالم نیست که در این صورت اگر عزم به عدم بازگشت به معصیت کند و با خداوند پیمان ببندد در حالیکه قضای الهی بازگشت به معصیت است , ناقض عهد و پیمانش با خدا خواهد بود و اگر خداوند انسان را عالم گرداند به بازگشت به گناه , این عزم بعد از علم مکابره و لجاجت با خداوند است.

پس توبه ای که از ما طلب شده به صورت همان توبه ای است که آدم علیه السلام انجام داد . آدم و حوا بعد از عصیان امر الهی و فریب خوردن از شیطان , تنها اعتراف به خطا و دعا کردند (ربنا اننا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین  اعراف 23)

و حقیقت توبه نزد ابن عربی همین است . اگر آدم علیه السلام اطاعت امر الهی را می کرد , دائم در حسرت باقی می ماند  اگر معصیت نمی کرد مجتبی و برگزیده نمی شد. و لذا بعد از عصیان آدم , حق تعالی می فرماید (ثم اجتبه ربه فتاب علیه و هدی طه 122) سپس( بعد از عصیان )پروردگارش او را برگزید  .

در این آیه ی کریمه خداوند تائب است نه آدم .

 

4-رکن چهارم :

و یفعل الله بعد ذالک ما یرید: ابن عربی به این مطلب اشاره می کند که پشیمانی و عزم بر عدم بازگشت به گناه , صحیح نیست زیرا اراده ی عبد نقشی در انجام فعل ندارد و فعل عبد تابع اراده ی حق است.

 

معنای وجود شناختی توبه :

ابن عربی توبه را رجوع به وجود می داند . بنابراین انسان دائما , چه در حال مخالفت با امر الهی و چه در حال موافقت , رجوع به خدا دارد و لذا توبه به این معنی ارتباطی با گناه ندارد و در عالم هستی امری دائمی است . اما از آنجا که در شریعت توبه امری ممدوح است , ابن عربی تائب را کسی می داند که این رجوع وجودی به حق را درک می کند گر چه خود در حال مخالفت با امر الهی باشد . (ان الله یحب التوابین)

 

لزوم توبه:

عارفان توبه کردن را بر همه واجب می دانند . چنانکه خداوند تعالی می فرماید (توبو الی الله جمیعا ایها المومنوت لعلکم تفلحون  , نور 31) حتی بر پیامبر نیز توبه واجب است که قناعت کردن به درجه نقصان با آنکه تمام تر از آن ممکن است غبن و خسران است و توبه از آن واجب است (غزالی) خداوند تعالی کمال بی نهایت است و پیامبر (ص) به هر کمالی که دست یابد بالاتر از آن نیز امکان دارد و آن که رسول(ص) گفت که من در روزی 70 بار توبه و استغفار می کنم این بوده باشد که کار وی بر دوام در ترقی و زیادت بود و به هر قدمگاهی که میرسید کمالی می دید که آن قدم پیشین در وی مختصر بود  از آن قدم گذشته استغفار می کرد و توبه می نمود .

 

انواع توبه از دیدگاه ابن عربی:

1-توبه عوام

توبه عوام مقاماتی است که تا هنگام مرگ باید همراه انسانی باشد که مخاطب به تکلیف الهی است .

2-توبه محققان

توبه ی محققان در دنیا و آخرت از ایشان جدا نمی شود . زیرا یکی از اسمای الهی تواب است و از انجا که هر یک از اسمای حسنای الهی اقتضای مظهری دارد و حق تعالی در دنیا و آخرت دارای این اسما است , عارف بالله دائما تائب است . به تعبیری تواب و تائب حقیقی خداست و عبد محل ظهور صفت الهی توبه است .

 

ترک توبه  یا توبه از توبه :

ای تو از راه گذشته توبه جو   کی کنی توبه از این توبه بگو

ابن عربی با استفاده از آیاتی از قرآن که اشاره به قرب حق تعالی به موجودات دارد نتیجه می گیرد که فقط کسانی که شعور و بصیرت به حق ندارند , توبه می کنند . زیرا کسی که دارای بصیرت باشد درک می کند که یار نزدیک تر از من به من است لذا گوینده , شنونده, تائب حقیقی و توبه پذیر اوست . در آیه کریمه می فرماید (ثم تاب علیهم ) پس تائب حقیقی حق متعال است و عبد محل ظهور این صفت است و لذا در ادامه آیه می فرماید (لیتوبوا) و سپس می فرماید که (ان الله هو التواب ) تواب صیغه ی مبالغه است و ابن عربی این طور تفسیر می کند که چون دو توبه قبلی از خداوند بوده در اینجا به صورت مبالغه بیان شده علاوه بر این در آیه ای از قرآن می فرماید (و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی  , انفال 17)  لذا عارفان گفته اند که ترک توبه همان برائت جستن از دعوی استقلال است .انسان تائب خود را  مستقل می بیند و توبه می کند . حقیقت را نمی بیند که چیزی جز خدا نیست . باید از این توبه نیز توبه کرد.

 

به اعتقاد ابن عربی , توبه از توبه , رجوع از حق به حق به واسطه ی حق است که حجاب را ازمیان برمی دارد و انسان را صاحب کشف می کند  . کسانی که توبه می کنند دور از حق اند و محبت خداوند نسبت به ایشان شبیه محبت خانواده به شخص غایب است . هنگامی که به خانه بازگردد اما اهل کشف , هیچ گاه از خداوند دور نیستند و محبت خداوند به ایشان مانند محبت محبوب به محب خویش است . ان الله یحب التوابین . توبه محبوب است چون وصال می شود اما برای کسی که متصل باشد وصال بی معناست .

در آیه ای از قرآن می فرماید (و الیه یرجه الامر کله , هود 123) تفسیر ابن عربی این است که محجوبان خود را مستقل می دانند وافعال رابه خود نسبت می دهند اما در واقع تمام افعال به خدا رجوع می کند و از اوست . خداوند بی نهایت است و ممکنات که جلوه های  او هستند بی نهایت اند . حق تعالی دایما خلاق است و این حکم هیچ گاه از او زایل نمی شود پس چون چیزی جز خداوند وجود ندارد و ممکنات جلوه های حق تعالی هستند که دائم به او رجوع می کنند و دائم در کار خلق است (کل یوم هو فی شان , رحمن 29) رجوع و توبه بی معنا خواهد بود .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عرفان همراه با دکتر سید مهدی هومان بهشتی...
ما را در سایت عرفان همراه با دکتر سید مهدی هومان بهشتی دنبال می کنید

برچسب : توبه از نظر عرفا,توبه از دیدگاه عرفا, نویسنده : erfanomerajo بازدید : 279 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 21:14